از دیدن این عکسا روده بر میشی

از دیدن این عکسا روده بر میشی

از دیدن این عکسا روده بر میشی

سوتی های خنده دار شما

این سوتی مال یکی از دوستامه: یه روز ته کلاس نشسته بودیم داشتیم حرف می زدیم یهو گفت پسر یه شامپو جدید خریدم می زنی به کفت چنان سری می کنههههه!!!!!!!!!!(می خواست بگه میزنی به سرت چنان کفی میکنهههه) 
عرفان

یه بار داشتیم از یکی از پسرای کلاسمون صحبت میکردیم که یهو دیدیم جلومون ظاهر شد و ازم جزوه روز قبل رو خواست . منم خیلی جدی گفتم میارم واستون. یکم رفتیم جلو تر منم به هوای این که اون رفته زدم زیر خنده هی دوستم صدا زدم دیدم داره جدیانه راهشو ادامه میده. تو تعجب بودم که یهو محکم خوردم زمین آخه یه قسمت دانشگاهمون در حال ساخت بود و پر از سیمان و گچ و خاک…….. چشمتون روز بد نبینه پخش زمین شدم سرم رئ برگردوندم یهو دیدم تمام مسیر پسره پشت سرم بوده و الآنم مرده بود از خنده!تا من بش نگاه کردم روش رو برگردوند و ……خیلی خجالت کشیدم
ثریا

بچه که بودم کنار جوی در خونمون ایستاده بودم یه کم اونورترم پسر همسایمون ایستاده بود. یکدفعه من پام لیز خوردو افتادم ولی برای اینکه ضایع نشم هی پاشدم و دوباره خودمو انداختم که اون فکر کنه دارم بازی می کنم.
مریم

یادمه یه بار یه خانومی گوشیش شارژ تموم کرده بود . گوشیشم نوکیا بود
ما توی یه جمع نشسته بودیم یه دفه این خانوم اومد گفت : بچه ها کسی اینجا شارژر همراه اول ریز نداره؟!
من و بچه ها وقتی اینو شنیدیم دیگه از خنده اشک از چشامون میومد
محسن

با سلام من یک ورزشکارقدیمی هستم در سالهای پیس ۱۳۵۵ ما به اردوی ورزشی در اهواز رفته بودیم اون موقع من بچه بودم البته بزرگترها می گفتن موقع برگشتن پاسور من سرشو گذاشت روی پای من و خوابید من هم روی صندلی خسته میشدم هراز گاهی یک وشگون به زهره می گرفتم و اذیتش می کردم او از خواب می پرید و می گفت نکن من که از رو نمی رفتم باز که خوابش می برد دوباره شروع می کردم خب خسته می شدم چشمتون روز بد نبینه تمام مسافر ها که حدود ۱۴نفرش از خودمان بود و بقیه مسافرهمه خواب بودن یک مرتبه بعد از اذیت کردن من زهره از خواب پرید از قضا ما هم پشت سر راننده نشسته بودیم زهره از خواب پریدو یک سیلی محکم گذاشت پشت گردن راننده من که هم ترسیده بودم و هم می خندیدم می گفتم خواب دیده راننده زد کنارو شروع کرد به دعوا کردن همه مسافرها از خواببیدار شده بودن می گفتن چی شده راننده گفت زده به من و منهم می گفتم که خواب بوده خواب دیده و از این حرفا حالا بعد ۳۵سال این قضیه را میگم اقای راننده زهره جان ببخشید شیطنت بچگی بوده
فاطمه خانم

سلام
عزیزان من یادم به سوتی هایم نیست ولی عمه ام یه سوتی داده که جالبه.
یه روز توشرجی های جنوب عموکوچیکه اومده بود خونه ما خیلی گرمش بود گفت خیلی گرمه. عمه ام در اومدبهش گفت داداش من برو تو کولر.همه جمعیت زدند زیر خنده.
روزا

یادش بخیر
سوم راهنمایی بودم تو مدرسه قرائت قران میکردم صدای بدی نداشتم ، گذشت تا یه روز مراسم ملی وسط شهر که همه اهل شهر جمع شده بودن مدرسه ما هم شرکت کرد . وقتی داشتیم به محل مراسم نزدیک میشدیم مربی پرورشیمان امد و گفت باید امروز تو این مراسم قرائت کنی . شوق و ذوق از یه طرف و ترس و دلهره از طرف دیگر تماتم وجودم را گرفته بود و…. جایگاه مراسم وسط یه میدان و خود میدان هم به شکل تپه مانند جوری که از بلندای ان همه جمعیت به چشم میخورد . مجری برنامه اسم منو خواند و دعوت کرد به جایگاه برم ، از محجری که دور میدان بالا رفتم و از تپه سبز میدان بالا رفته تا نزدیک جایگاه رسیدم اما چشمتون روز بد نبینه یه لحظه حول شدم واهام پیچ خورد و تا کنار محجر غلطیدم و تنها چیزی که به گوشم میخورد صدای قهقه ملت بود و از ان به بعد دیگه تو مراسمات قرائت نکردم
محسن
 
چندسال پیش جون بودیم و جاهل درعین حال عاشق سینه چاک دختری که بهم محل نمیزاشت. بخاطر اینکه بتونم دل دختره رو بدست بیارم رفتم سالن بدن سازی شروع کردم به ورزش اونجا بود که به توصیه یکی از رفقا کراتین خوردم که عضلاتم درشتتر بشه دیدم خیلی خوب دارم پیشرفت میکنم مقدار مصرفم روبیشتر کردم. هرروز هم میرفتم سر راه دختره و خودی نشون میدادم ولی دختره بازم محل نمیزاشت یه روز تو راه سالن بدن سازی بخاطر مصرف زیاد( گلاب به روتون) اسهال شدیدی شدم اونقد شدید که مجبور شدم یه خرابه توی وسط راه گیر بیارمو خودمو خالی کنم اونجا که آب نبود خودمو بشورم با یکی از لباسای بدرد نخور توی ساک خودمو تمیز کردم داشتم بلند میشدم که صدای خنده چند نفرو شنیدم خوب که اطرافو نگاه کردم دیدم ای وای همون دختری که عاشقش بودم با دوستاش ازتوی یه پنجره که به سمت خرابه باز میشد قش قش بهم میخندن.البته اینم بگم که اون دختره بزرگواری کردو این مسله رو ندید گرفتو بام ازدواج کرد. الان هم باهم داریم به خوبی خوشی زندگی میکنم یه بچه خوشگل هم داریمو این خاطره روهم به توصیه اون واسطون نوشتم (اگه تواین سوتی ما کلمه بی ادبی خوندین ببخشین هدفم گفتن خاطره ای بود که خودمون سالهای ساله بهش میخندیم )
مسعود

سلام دوستان
جاتون خالی باشوهرم رفتم بیرون رو در مغازه نوشته بود تعویض کهنه با نو همچین با تعجب به شوهرم گفتم نگاه کن نوشته تعویض کهنه بانو!تادلتون بخواد بهم خندید
معصومه

من یه روز رفتم خونه ی دوستم بهش درس بدم وقتی درس دادن تموم شد داشتم میرفتم مادر دوستم گفت به مادرت سلام برسون من گفتم خواهش میکنم از خجالت مردم.
مسعود

یه بار داشتم بایکی از همکارای مهم مامانم تلفنی حرف میزدم اخر سر گفتم از دیدنتون خوشحال شدم
سارا

با خواهرم رفته بودیم یه اداره کار داشتیم رفتیم سراغ مسئول بخش مسئول از خواهرم چنتا سئوال کرد تا اینکه رسید به این سئوال: مسئول: چندتا خواهر برادرین?
خواهرم: ۴ تا
مسئول:همتون دخترین?
خواهرم: نه داداشم پسره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
محمد باقر

یه بار میخاستم زنگ بزنم قسمت تعاون اداره زنگ زدم تلفن چی خواستم بگم وصل کنید بخش تعاون سوتی دادم گفتم:
بلو بخش کنید وصل تعاون
فاطمه

یه بار خواستم به بابام بگم واسم شیر چرب بگیر ولی با عرضه پوزش گفتم …یر شرب.بازم معذرت
سارا

تقریبا” چندین سال پیش همسایه ای داشتیم که دو مرد مجرد بودند و هر دو بازاری و از لحاظ مال دنیا هم آدمهای متمول بودند. این دو مرد انسانهای خیلی باادب و باشعور و خیلی متینی بودند و یکی از آنها به نام آقای احمدی با من که خیلی بچه بودم رابطه خوبی داشت و بعد اظهر ها با من و برادرم دوچرخه سواری و فوتبال و والیبال بازی می کرد در صورتی که چند سال از ما بزرگتر بود.و بالاخره
بعد دو سال که با هم همسایه بودیم به خارج از کشور سفر کردند و من دیگر از آنها خبری نداشتم . تا چند سال پیش که سر ماشینم نزدیک درب منزل داشتم کار می کردم که دیدم یک خانم بسیار زیبا و شیک پوش و بسیار خوش هیکل و همچی تمام با فاصله تقریبا نزدیک داره منو کاملا برنداز می کنه ، من هم که اون وقت مجرد بودم و به قول معروف منم که سرو گوشم می جنبید چشم انداختم تو چشم خانم خانمها ،و بعداز اینکه دو تا لبخند بین ما رد و بدل شد و من نیشم تا بنا گوش باز شده بود و اطمینان حاصل کرده بودم که موفق شده بودم تا بالاخره یه کسی رو تور بزنم.
خانم خانها جلو اومدو منم خیلی با روی گشاده همینطور که لبخند کثیفی به لب داشتم ازم سئوال کرد شما فلانی هستی ،
من که تا اون لحظه داشتم کلی حال می کردم ، یه دفعه مثل برق گرفته ها به خودم اومدم و گفتم ببخشید شما ! که گفت من خانم احمدی هستم ، گفتم کدوم احمدی ، گفت همان هماسیه چندین سال پیش که با هم دوچرخه سواری می کردیم ،مامانت و بابات چطورند حالشوش خوبه ؟ من تو سوعد عمل جنسی کردم و چون تمایل به زن شدم داشتم دکتر ها برام این کارو کردن و الان اینکه می بینی. اومدم به محل زندگی قبلی ام که تجدید خاطره ای برام بشه و امید وار بودم یه اشنایی کسی رو ببینم . البته اینم بگم که با اون آقاهه دوستم هم ازدواج کردم و یه بچه هم دارم.
من که تا اون لحظه هیچی نگفته بودم عین بز اخوش فقط کله ام و تکان می دادم و از اینکه انقدر ساده به قضیه نگاه کردم از خودم بدم اومد و از اون لحظه به بعد هر وقت خانمی بهم نگاه می کنه ناخوداگاه سرم رو می اندازم پایین.
وحید

یادم میاد کلاس سوم دبستان بودم زنگ آخرازمعلممون اجازه گرفتم که بروم دستشویی .
معلمم وقتی دید زنگ آخره نگذاشت بروم منم که خیلی بهم فشار میومد مجبور شدم روی همون نیمکت ج… کنم.
البته هیچکس نفهمید فقط شلوارم خیس خیس شد . چون فاصله خونمون تامدرسه خیلی نبود به محض اینکه زنگ تفریح خورد دویدم و رفتم خونه . جون محمد هیچکس فنهمید. فقط مامانم فهمید . 

محمد ۲۴ ساله قم

یه بار یکی از فامیلامون زنگ زده بود خونمون بعد از احوال پرسی بامن گفت مامانت هست؟منم درجا گفتم مرسی گوشی دلم میخواست دیواره گاز بگیرم………

سارا

دخترم ۴ سالشه سر غذا لیموترش آورده بودم که بخوریم هی شلوغ کرد و گفت من می خوام بخورم بهش گفتم خوب بگیر و بخور بعد که خورد دید خیلی ترشه ازش گرفتم خودم خوردم بعد همین طوری به من نیگا نیگا کرد و گفت تو نترشیدی

محدثه

یه روز عمم از کربلا اومده بود بهش گفتم رفتی حرم امام زمان؟ گفت اره رفتم جات خالی اینقدر گریه کردم
حانیه ۱۳ ساله ازبوشهر

میخواستم بگم بنده اونقدر سوتی دادم که خدا میدونه. یه روز رفته بودم به اداره که یک پاکت به مسئول یکی از بخشها بدم به اداره که رسیدم با خودم فکر کردم پاکت رو به رئیس اداره بدم وارد اداره شدم و سراغ اتاق رئیس رو گرفتم بعد از در زدن وارد اتاق شدم و سلام کردم و به آقای رئیس گفتم که پاکتی برای شما آوردم رئیس اداره دستش رو دراز کرد که پاکت رو بگیره و من هم به بخیال اینکه می خواد دست بده دستش رو گرفتم و محکم فشار دادم آقای رئیس با صدای بلند گفت: آقاجان دستمو ول کن . تازه فهمیدم که آقای رئیس می خواسته پاکت رو از من بگیره.

جواد

سلام
خوبه بیشتر سوتی های شما مربوط به بچگیتون بوده .
من تغریبا دو هفته پیش به رئیس ادارمون زنگ زدم گفتم (آقای مهندس شما تا کی اداره اید که من تشریف بیارم خدمتتون)
وقتی کمی مکث کرد فهمیدم که چی گفتم .

محمد

یادم تازه رانندگی یاد گرفته بودم اومدم ماشین رو بزنم توی کوچه بغل کوچه یک تیر برق بود که بغل ماشین گرفت به تیر برق
بعد ماشینو زدم توی کوچه و از ترس بابا نصف شب بیدار شدم به صورت خاموش ماشین رو هل دادم بیرون بعد دوباره ماشینو از اونور زدم توی کوچه به طوری که بغلش که داغون شده بود اونور باشه
صبح زود با صدای بابام از خواب بیدار شدم که داشت سر و صدا میکرد
منم گفتم نمیدونم
شاید یکی بهتون زده و خدتون خبر ندارین
بعد بابام گوشم رو گرفت و برد بیرون و روی تیر برق رنگ اضافی ماشین رو نشونم داد
این بزرگترین سوتی عمرم بود

سهیل

یه روز رفتم سوپر مارکت ۱ دختر خشکل دیدم زبونم وای نستاد گفتم خشکلو ماچی نمیدی جواب نداد رف عصری رفتیم خونه دیدیم همون دختره تو خونه ما میگه خوبی اقا سینا تازه فهمیدم اینا مهمون ما هستن از شهرستان اومدن

سینا

با مامانم رفته بودم عکاسی داشتیم برمیگشتیم در شیشه ای عکاسی اینقد تمیز بود بود که فکر کردم هیچی جلوم نیستو صاف خوردم تو در

فرشته

یه روز تو دهنم افتاد بود که دیگه سوتی ندم بعد به رفیقم گفتم بیا دیگه سوتی ندیم گفت از کی گفتم از هر کی

شهرام

یه بار امتحان زیست داشتم و اصلا هم لای کتابو باز نکرده بود بخاطر همین تو زنگ تفریح داشتم تندتند از روی کتاب میخوندم که یه سوتی باحال دادم که اونم این بود:متن این بود که قلب تلمبه ایست ک…. ولی من خوندم قلب قلمبه ایست که!!!!سریع و بلند خونده بودم که یهو دیدم همه با اون استرسی که داشتن زدن زیر خنده…منم بعد از چند دقیقه تجزیه تحلیل تازه فهمیدم چیشده و از هرچی تلمبه و قلمبه بدم اومد!!!


javahermarket

نظرات شما عزیزان:

تینا
ساعت14:37---17 شهريور 1391
وبتون خیلی جالبه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سلام من تنها تا ابد هستم به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم خوشتون بیاد و نظر بدین هر مطلبیم خواستین بزارین تو نظرات منم واستون میزارم


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , loveclassic.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM